زنـان کـوچـک



 امام علی (علیه السلام) مى فرماید: جهاد زن شوهردارى شایسته است به سبب آن که در میدان جهاد مشکلات فراوانى است: هم بذل مال است (در زمانى که مجاهدان هزینه هاى خود را از سلاح و مرکب و غذا مى پرداختند) و هم بذل جان و هم جدایى از زن و فرزند و بستگان و در بسیارى از موارد، جراحات سخت جسمى. زن ها نیز هنگامى که در برابر مشکلات خانه دارى و گاه اعتراضات و زخم زبان هاى شوهر قرار مى گیرند اگر تحمل و بردبارى نشان دهند جهاد مهمى را انجام داده اند. اصبغ بن نباته» که از یاران خاص على(علیه السلام) است از آن حضرت نقل مى کند که فرمود: کَتَبَ اللهُ الْجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّى یُقْتَلَ فی سَبیلِ اللهِ وَجِهادُ الْمَرْأَةِ أنْ تَصْبِرَ عَلى ما رَأى مِنْ أذى زَوْجِها وَغَیْرَتِهِ، خداوند جهاد را بر مردان و ن واجب کرده است. جهاد مرد در این است که مال و جان خود را انفاق کند تا آنجا که در راه خدا شهید شود و جهاد زن در این است که در برابر آزارى که از شوهرش مى بیند و در برابر تعصب ها و حساسیت هاى او صبر پیشه کند».
در حدیث دیگرى که در کتاب در المنثورِ سیوطى» آمده است مى خوانیم که اسماء» از طائفه انصار نزد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمد در حالى که پیامبر در میان اصحابش نشسته بود. عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت باد من به عنوان نماینده ن خدمت شما آمده ام. جانم به فدایت باد بدان هیچ زنى در شرق و غرب نیست که آمدن مرا نزد تو شنیده باشد مگر این که او هم همین رأى و نظر مرا دارد.
خداوند تو را به حق به سوى مردان و ن مبعوث کرده ما به تو و خدایى که تو را فرستاده ایمان آورده ایم، ولى ما ن در حقیقت در محاصره و گرفتار محرومیت هایى هستیم: باید در خانه بنشینیم و خواسته هاى مردان را به جاى آوریم، فرزندان شما را متولد مى سازیم و شما گروه مردان بر ما برترى پیدا کرده اید در جمعه و جماعات و عیادت بیماران و تشییع جنازه و حج بعد از حج و از همه اینها بالاتر جهاد در راه خداست. هنگامى که یکى از شما به عنوان حج یا عمره یا شرکت در جهاد خارج مى شود ما اموالتان را حفظ مى کنیم، براى شما لباس مى بافیم و اولاد شما را پرورش مى دهیم. اى رسول خدا، در چه پاداشى با شما شریک هستیم؟ پیغمبر(صلى الله علیه وآله) با تمام صورت به سوى اصحابش برگشت سپس فرمود: سخن این زن را شنیدید؟ هرگز بهتر از این سؤال در امر دین از کسى شنیده اید؟ همگى عرض کردند: اى رسول خدا، ما باور نمى کردیم زنى به چنین مطالبى برسد (و چنین سخن بگوید) آن گاه پیغمبر(صلى الله علیه وآله) رو به او کرد و فرمود: اِنْصَرِفی أیَّتُهَا الْمَرْاَةَ وَأعْلَمِی مَنْ خَلْفَکَ مِنَ النِّساءِ أنَّ حُسْنَ تَبَعُّلِ إحداکُنَّ لِزَوْجِها وَطَلَبَها مَرْضاتَهُ وَاتِّباعَها مُوافَقَتَهُ یَعْدِلُ ذلِکَ کُلِّهِ،
بانو برگرد و به نى که پشت سر تو هستند (و از طرف آنها آمده اى) اعلام کن که شوهردارى یکى از شما به صورت شایسته و به دست آوردن خشنودى او و پیروى از موافقتش معادل تمام این اعمال خیر است».
فَأدْبَرَتِ الْمَرْأَةُ وَهِىَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّرُ اسْتِبْشاراً، آن زن باز گشت و از روى شادى تکبیر و لا اله الا الله مى گفت».


عید امسال متفاوت ترین عید سالهای زندگی مونه شاید

هر سال نزدیکای عید خونه ی بابا جمع بودیم ، شور و شوق خاصی بود

ولی حالا به خاطر کرونا خودمونو تو خونه قرنطینه کردیم.

چیزی حدود ۱۷ساعت دیگه امسال هم تموم میشه و میریم یه سال جدید رو شروع کنیم.

هیچ چیزی شبیه عید نیست ، دلم برای عیدهای قبل لک زده ، دورهمی ها

امروز خودم برای خودم رنگ مو گذاشتم ، رنگ مویی که چند ماه قبل خریده بودم.

قیمه بار گذاشتم

و کتاب مردی به نام اوه رو شروع کردم.

دلم گاهی میرود پی همسر که مجبوره الان سرکار باشه ، زیر لب دعا میکنم

توحید میخونم ، آیه الکرسی میخونم

دیشب گفتم : حیفم میاد بمیرم ، هنوز خیلی کار ناکرده دارم ، هنوز بقیع رو ندیدم 

کعبه رو ندیدم

مدینه رو ندیدم

و هنوز خوب نشدم ، خدا ازم راضی نیست.

اصلا چرا بمیرم ، من می‌خوام شهید بشم.

خدایا تو این ساعت های پایانی سال ازت شهادت طلب میکنم.

 


تنها چیزی که قادره

- بر من فشار عصبی وارد کنه

- کارهای روزانه و برنامه ریزیهامو بهم بریزه

- فکرمو ساعت ها مشغول کنه

- بی حوصله ام کنه

- نشاطمو بگیره

- بی خوابم کنه

- و درکل از همه لحاظ داغونم کنه

گناهه

با یه گناه میتونم به راحتی روز زیبای خودم رو خراب کنم.

استغفرالله ربی و اتوب الیه

خدایا از من بگذر


برای تغییر حال و هوا و دیدن کمی از زیبایی های بهار با چاشنی ترس  راهی بیرون شدیم ، یه جایی خارج ازشهر کنار یه باغ

این قدر هوا رو نفس کشیدم و لذت بردم از این همه زیبایی که قسمت نبود امسال خودمونو تو دامن طبیعت رها کنیم.

بعد از کمی پیاده روی نشستیم کنار یه درخت و گذر عمر تماشا کردیم.

خب آقای خونه زیاد اهل آهنگ نیست و از اون نوعش که آهنگی بزاره و بگه: تقدیم به خانم زندگیم

من یکم جا خوردم و کلی ذوق کردم آخه از این نوع عاشقانه ها نداشتیم.

ممنونم ، اگه این آهنگ رو تو اون فضای دوست داشتنی برام پخش نمیکردی ، شاید هیچ وقت گوشش نمی‌دادم.

 

 


ترکیبش چه زیباست!
سایه و روشن
چه کس خبر دارد از دل این نقاش؟
با تمام وجودش می کشد آن
آری سایه و روشن
درختی در آن دور دست ها
تک درخت نقاش ما
در هم دوید سفید و سیاه
دریاچه ای زیبا
مرداب است انگار؟!
چه کس خبر دارد از دل این نقاش؟
با تمام وجودش می کشد آن.
لبریز از چه چیزی است نقاش؟
یا تهی از چه هست آن؟
چه کس خبر دارد از دل این نقاش؟
کس نداند این راز

اینم از نقاشی امروز ما ، چه لذتی داره طرح کشیدن

 

 


۱:  یکی از فکرهای فانتزی من قبل خواب ، پس از گشت و گذار فراوان در نت ، اینه که دوست دارم همه شبکه های اجتماعی رو از گوشی محو کنم و آسوده بخوابم.

و صبح با آرامشی بیدار شوم و به جای اینکه دنبال خبرهای شبکه های اجتماعی باشم و ببینم دنیا در چه حاله، زغوغای جهان فارغ صبحانه ای با طعم مربای آلبالو با نان داغ سنگک تدارک ببینم و همین قدر آسوده خاطر روز را به شب برسانم.

 

۲: شبکه های اجتماعی نه تنها زمان بلکه زندگی آسوده را از ما گرفتن. شبکه های اجتماعی ای که پر از هیجانات کاذبه.

گذشته ها وقتهای بیکاری می‌رفتیم سراغ کتاب ، قرآن ، دعا و. حالا وقت ها همه پر و لبریز شده.

آخرین بار کی قرآن رو ختم کردم؟؟

 


این روزا دیدن نبات در حال راه رفتن با دمپایی های من قند تو دلم آب می‌کنه.

وقتی میبینی نی نی دیروز ، چه عجله ای داره پا تو کفش بزرگترها کنه، ذوق میکنی.

ذوق بزرگ شدنشو ، قد کشیدنشو و.

ولی همین قدر که قند تو دلم آب میشه ، دلم برای نی نی و کوچولو بودنش تنگ شده.، برا روزایی که چهار دست و پا راه می‌رفت و کف آشپزخونه کنار پام می‌نشست تا ظرف شستنم تموم بشه برا روزایی که تازه بلد شده بود بگه بابا

 و چقدر ریسه می‌رفتیم و غش و ضعف میکردیم واسه بودنت و بزرگ شدنت .


موقع خواندن کتاب هرس دوست داشتم زودتر کتاب تمام بشود یا اینکه نصفه و نیمه رهایش کنم؛ به نظرم خیلی کتاب قوی ای نبود .

ولی بالاخره کتاب را تمام کردم.

داستان این رمان در مورد زندگی مشترک زوج خرمشهری به نام های رسول و نوال است که با شروع جنگ و مرگ اولین فرزندشان هیچگاه به شکل عادی خود باز نمیگردند.

من کتابهای خاطرات واقعی شهدا و. در مورد جنگ را بیشتر ترجیح میدم تا رمانهای جنگ

 


بعد از چند ماه ندیدن خانه ی پدری و اهالی خانه ، با سلام و صلوات راهی دیار پدری شدیم.

این روزای قشنگ اردیبهشت اگه این کرونا نبود ، چقدر میتونست بهمون خوش بگذره.

من یکی تحمل ندیدن زیبایی های طبیعت رو تو اردیبهشت ندارم. 

خب باید بگم این قدر همه جا زیبا و دوست داشتنی بود که دوست داشتم یه ماه بمونم خونه پیش پدر و مادر و برادرها ، بمونم خونه ی پدری ای که به بهشت میماند.

خونه پر از خنده و شور و نشاط شده بود پر از دوست داشتن.

ولی به خاطر کار همسر و ماه رمضان مجبور به برگشت شدیم

 

حجمش رو کم کردم کیفیت پایین اومد. فقط گوش کنین


 

مدتیه که برنامه تلویزیونی ای نتونسته منو جذب کنه ، همیشه دوست داشتم یه برنامه خاصی پخش میشد که واسم جذاب باشه.

ولی بالاخره شد

این روزا حوالی ساعت ۱۹ دستِ دلم را میگیرم و گوش میشوم پای برنامه ی زندگی پس از زندگی شبکه ۴

ممنونم از تهیه کنندگان این برنامه

برنامه ای که حتی برای نیم ساعت هم که شده از این زندگی جدایمان میکند و رهسپارمان میکند به زندگی واقعی مان.

مرگ اگر مرد است گو پیش من آی * تا در آغوشش بگیرم تنگ؛ تنگ

من از او جانی ستانم جاودان * او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

امروز دلم آن دنیای واقعی را میخواست .


.
دلم برای خانه‌ای تنگ است
که تمام خنده‌های کودکیم را در آن جا نهاده‌ام.
تمام بازیهایم.
تمام قد کشیدنهایم و تمام آرامشم.
دلم برای خانه‌ای تنگ است،
که تمام رازهای دیروزم را درش جا نهاده‌ام.
تمام شیطنتها و سادگیهای کودکانه‌ام.
تمام همبازی‌های کودکیم.
و تمام متل‌های شنیدنی زندگیم را

خانه ای که در ۲۰فروردین ۹۹ با همه ی زیبایی هایی که واسمون داشت تخریب شد.


این روزای زیبا و حال خوب کن یکی پس از دیگری داره تموم میشه.

خدایا شکرت که بهمون فرصت دادی تو این ماه قشنگ دوباره نفس بکشیم

زبانم قاصره از توصیف زیبایی های این روزها ، از سحرها ، از وقت افطار همراه با آب جوش نبات و خرما و کنارش زولبیا و بامیه

از دعاهای خاصش 

از همه چی

الحمدالله

بر سر شهر عشق تو جوانه زده است


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها